[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
 
امروز: جمعه 03 اسفند 24

کودکی گفتند عشق چیست؟ گفت:بازی.
به نوجوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: رفیق بازی. 
به جوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت. 
به پیرمردی گفتند عشق چیست؟گفت: عمر.
به عاشقی گفتند عشق چیست؟
چیزی نگفت. آهی کشید و سخت گریست
پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت : آتش است .
گفتم : مگر آن را دیده ای ؟ گفت : نــــه در آن سوخته ام.

 


 نوشته شده توسط یکنفر در پنج شنبه 86/8/24 و ساعت 2:57 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 23382
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من